Archive for مِی 2009

مـــوســـم انتخـــــابـات

مِی 28, 2009

موسم انتخابات در یکی از بیمارستان های دانشگاهی تهران ، چندین سال قبل ..

● رودرانر بیا این لیست کاندیداها را امضا کن.

– جریان چیه ؟

● دکتر الف ، این لیست را آورده که همه امضا کنند یعنی از این کاندیداها پشتیبانی می کنند و به اینها رای می دهند.

-خوب من از این ها پشتیبانی نمی کنم و رای هم نمی دهم ، پس امضا نمی کنم.

● چه اهمیتی داره ؟ یک امضا بکن ، همه ما امضا کردیم .

– نه من نمی خوام اسمم را پای این لیست بذارم.

چنـد روز بعد …

● رودرانر ، دکتر سین یک لیست از کاندیداها آورده برای امضا ، بیا تو هم اسمت را بنویس و امضا کن .

– نه من امضا نمی کنم . ببینم مگه تو لیست دکتر الف را امضا نکرده بودی ؟ مگر به چند نفر می تونی رای بدی ؟ ضمن اینکه این گروه با گروه قبلی ظاهرا گرایشات متفاوت دارند.

● نه بابا ، حالا ما یک امضا می کنیم ، بعدا یک کاریش می کنیم . موضوع اینه که دکتر الف و دکتر سین باهامون خوب باشند و برای خودمون دردسر درست نکنیم.

– اتفاقا من هم چون نمی خوام برای مملکتم دردسر درست کنم ، امضا نمی کنم. من هیچ وقت کاری را که بهش اعتقاد نداشتم ، نکردم و نمی کنم. تو هم اگر نمی خواهی با دکتر الف و دکتر سین دردسر داشته باشی ، بهتره به جای این بادمجان دورقاب چین بازی ، بچسبی به کار و درس و مریض هات.

● چقدر جدی می گیری تو بابا ؟!

– آره ، برای تو نه جون بیماران موضوع جدی است و نه سرنوشت مملکت . برو خوش باش !

angel voice among devils

مِی 8, 2009


ویتاس یا ویتالی ولادوسویچ گراچیوف ، خواننده 28 ساله که در لاتویا ( از جمهوری های شوروی ) به دنیا آمد و با نمایش ویدیوهایش در تلویزیون روسیه به خاطر صدای عالی اش به معروفیت رسید . جوانترین هنرمندی است که در کاخ کرملین کنسرت سولو اجرا کرده است ( سال 2002). او تنها خواننده غیرچینی بود که در مراسم المپیک چین کنسرت اجرا کرد. او خواننده ، آهنگساز ، بازیگر و طراح مدل لباس است.
ترجمه تحت الفظی شعر :
خانه ام ساخته شده
اما من اینجا تنها هستم
در ، پشت سرم به هم می خورد
باد پاییزی به پنجره ها می کوبد
و دوباره بر من فریاد می کند
..
شب توفانی است و صبح مه گرفته
خورشید سرد شده است
دردهای گذشته یکی پس از دیگری میایند
بگذار همه یکی شوند
……..
خانه ام ساخته شده
اما من اینجا تنها هستم
در ، پشت سرم به هم می خورد
باد پاییزی به پنجره ها می کوبد
و دوباره بر من فریاد می کند
..
این سرنوشت است
و من نمی توانم از سرنوشت بپرسم
من فقط میدانم چگونه بادها بعد از اینکه من رفته ام
زوزه خواهند کشید
……