موسم انتخابات در یکی از بیمارستان های دانشگاهی تهران ، چندین سال قبل ..
● رودرانر بیا این لیست کاندیداها را امضا کن.
– جریان چیه ؟
● دکتر الف ، این لیست را آورده که همه امضا کنند یعنی از این کاندیداها پشتیبانی می کنند و به اینها رای می دهند.
-خوب من از این ها پشتیبانی نمی کنم و رای هم نمی دهم ، پس امضا نمی کنم.
● چه اهمیتی داره ؟ یک امضا بکن ، همه ما امضا کردیم .
– نه من نمی خوام اسمم را پای این لیست بذارم.
چنـد روز بعد …
● رودرانر ، دکتر سین یک لیست از کاندیداها آورده برای امضا ، بیا تو هم اسمت را بنویس و امضا کن .
– نه من امضا نمی کنم . ببینم مگه تو لیست دکتر الف را امضا نکرده بودی ؟ مگر به چند نفر می تونی رای بدی ؟ ضمن اینکه این گروه با گروه قبلی ظاهرا گرایشات متفاوت دارند.
● نه بابا ، حالا ما یک امضا می کنیم ، بعدا یک کاریش می کنیم . موضوع اینه که دکتر الف و دکتر سین باهامون خوب باشند و برای خودمون دردسر درست نکنیم.
– اتفاقا من هم چون نمی خوام برای مملکتم دردسر درست کنم ، امضا نمی کنم. من هیچ وقت کاری را که بهش اعتقاد نداشتم ، نکردم و نمی کنم. تو هم اگر نمی خواهی با دکتر الف و دکتر سین دردسر داشته باشی ، بهتره به جای این بادمجان دورقاب چین بازی ، بچسبی به کار و درس و مریض هات.
● چقدر جدی می گیری تو بابا ؟!
– آره ، برای تو نه جون بیماران موضوع جدی است و نه سرنوشت مملکت . برو خوش باش !